در باغ وحشی در شرق آسیا فیل عظیم الجثه و بالغی به نی بامبویی بسته شده بود و مردم هم بدون ترس در این باغ وحش به بازدید از این فیل می پرداختند، فیلی که تنها کافی بود تا سری تکان دهد تا آن بابمو را از ریشه بکند و نی نازک بابمو را خورد کند.
حتی اولین تلاش او برای خروج از حاشیه امنش منجر به پاره شدن آن نخ نازک می شد.
روزی یکی از بازدید کنندگان از صاحب باغ وحش پرسید شما نمیترسید این فیل رها شود و به سمت جمعیت برود و کسی را بکشد؟
چگونه فیل به این بزرگی را با نی بامبو بسته اید و چنین چیزی محقق شده است؟
صاحب باغ وحش گفت این نخ نازک و این نی بامبو از بدو تولد با این فیل همراه هستند و او به خوبی این اسارت را باور کرده است.
روزی که این فیل متولد شد او را با همین نخ به این نی بابمو بستیم. در همان اوایل تلاش بسیاری کرد تا خود را رها کند اما چون ضعیف و ناتوان بود تلاشش نافرجام می شد.
او کم کم به این باور رسید که نمی تواند خود را از این بند رها کند پس دست از تلاش برداشت و از آن روز دیگر تقلایی برای رهایی نکرده است و البته تلاشی هم نخواهد کرد چون ایمان دارد که نمی تواند خود را از این بند رهایی و نجات بخشد.
بازدید کننده در فکر عمیقی فرو رفت و گفت زندگی ما هم چون این فیل پر از بندها و محدودیت هایی است که در گذشته برای رهایی از آن ها تلاش کرده ایم و در آخر هم نا امید شده ایم.
امروز هم با اینکه همه می دانند ما می توانیم خود را از آن محدودیت ها خلاصی بخشیم اما برای آزاد شدن تلاشی نمی کنیم.
با اینکه راه حل خیلی ساده است و باید از بیرون به خود و بندهایی که دست و پایمان را بسته اند نگاهی بیاندازیم تا به راحتی، از خیلی از آنها رهایی پیدا کنیم.
دیدگاه ها